مامانی جونم الان که اینارو مینویسم تویه لحظه طوفانی هستم.حالم اصلا خوب نیس.ولی امید من تویی که الان تو یه خواب ناز هستی.مامانم این ترم،آخرین ترم مامانه و فشار خیلی زیادی روشه،مامانی حتی تابستون هم کلاس رفت تا درسش زودتر تموم شه و با تو باشه.ولی خوب این وسط ..... مامانم بریم سر اصل مطلب،جوجه کوچولو ی من الان چهارده ماهشه و با اینکه پاهاش ضعیف بوده وتا الان راه نرفته ولی کلی ورجه وورجه کرده و حتی حرف زده.جوجه ام که قبلا فقط ما یا م میگفت و منو صدا میکرد.الان صبحا یا هروقت که دوس داشته باشه سلام میکنه و میگه س البته با فتحه. همه چیز رو هم میفهمه.گاهی که فضا ساکته یه نگاهی به ما میکنه و چن تا از اون خنده های مصنوعی رو تحویل ما میده و میگه هه...